سگ آندلسی را که می دیدیم . . . چشم اندازی در مه را که می شنیدم . . . یادم آمد سالن عصر جدید را و 4 بار پشت هم دیدنش را . گریه کردنمان را . دیوانه شدنمان را . روزهایی را که یک نسخه ی بتاماکس یا وی اچ اس همشهری کین یا زن نازنین یا توت فرنگی های وحشی گنج بود . روزهایی که تنها فرصت دیدن رنگ انار ساعت دوازده تا سه ی نیمه شب بود در سالنی که شاید تنها ده نفر پرش می کردند . روزهایی که تکرار ناپذیرند . . .
زیاد فکر کرده ام به حالت نسل گذشته که در دوران پیش از تلویزیون زندگی می کردند . یا نسل گذشته تر از آنان که دوران طلایی سینمای صامت را دیده اند . و بعد نسل امروز که توده ی نسخه های ندیده ی دی وی دی عجیب ترین فیلم های تاریخ سینما افتخارشان است . نسلی که حتا بسیاری از دانشجویان سینما یش هم مبتلا به همین بیماری هستند . دانشکده را که می بینم . . .
دوران ما دوران اسطوره زداییست . اما از سینما بدون این جنبه ی آیینی – اسطوره ای چه چیزی باقی می ماند به جز همان تسلسل ابلهانه ی صدا و تصویر که در تلویزیون هست ؟ شاید کمی پیر شده ایم . شاید روزگارمان گذشته . شاید چیزهایی هست که نمی فهمیم . اما برای من هنوز وقتی چشم اندازی در مه را می بینم , مهمتر از کشف رمزها و خرده رمزها , مهمتر از نقد و تحلیل ساختاری – محتوایی , و مهمتر از انتقاد به آنجلوپولوس _ که اگر این کار را که من می گویم می کرد بهتر بود ! - , جادوییست که این فیلم به من هدیه کرده است . جادویی که شاید سرنوشت تمام کار و زندگی سال های بعدیم را مشخص کرده است . برای من هنوز سینما , سینماست . . .
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
7 یادداشت :
با تزت درباره سینما کاملا موافقم.دلم میخواد ببینم این فیلمو که تونسته اینقدر تاثیر گذار باشه
nemidaanam yek chizi dar in neveshte ya dar aan ghadimhaa ashke maaraa joloye daro hamsaaye dar miavarad...
سال نو مبارك
اميدوارم روزاي خوبي داشته باشي
dooste man! che ziba manzoore khod (va man!!) ra bayaan kardid! baraye ma,cinema hanooz san'at nist
سلام! باهات موافقم
kheiliiiiiiiii gheibatet toolani shod...delam baray masti harf hayat tang ast shadiiiddddd
جالبه. همین چند وقت پیشا مطلبی تقریبن با همین مضمون توی وبلاگم نوشتم. از اینکه دوران نوجوونی من چقدر سخت بود یک فیلم پیدا کردن. نسخههای وی اچ اس با کیفیتهای درب و داغون و وقتی دستمون میرسید دیدنش مهمترین کار دنیا بود. چقدر فیلم بود که دلمون می خواست ببینیم و اگه تمام ایران رو میگشتیم نبود اون موقع وحالا کنار خیابونا ریختن همون فیلما. یادمه فیلم وی اچ اس گرون بود و همسن و سالای من معمولن اونقده پول تو جیبی نداشتن که آرشیو جمع کنند و آرشیو جمع کردن مال بچههایی بود که یه خورده از ماها بزرگتر بودند....
با اینحال من همچنان عاشق سینما باقی موندم! و حس جالبی داره..از کرایه کردن وی اچ اس، رسیدم به جایی که واسه خودم هر چی میخوام دانلود میکنم!
به نظر من اوج سینما دههی شصت و هفتاد بود، فیلمای اون موقع هنوزم تاثیر گذارن، هنوزم وقتی آدم کازابلانکا رو میبینه تحت تاثیر قرار میگیره و اشک تو چشماش جمع میشه...
Post a Comment
خانه >>