Wednesday, September 27, 2006

 

چند قطره آب خاکی چرک رنگ
چند برگ پوسیده ی مستاصل
چند دوراهی بیابانی بی انتها
آدم های آمده می روند
آدم های نیامده می آیند
و آدم هایی
معطل پشت دروازه های سیاره ی حرام زاده
همچنان ناخن انگشت های اشاره شان را
با دندان های سپید رنگ پریده
می گزند
بودای کوچک من
با چشم های بسته
اشک می ریزد
با موهای بلند
سپید و یکدست
و ناخن های کوتاه دست چپش
با اشاره های گنگ مردد
آسمان را شیار شیار می کنند
دست هایم سردند
آتش سیگارهایم تلخ
و پیشانیم
هنوز همان طور داغ . . .
*
چند برگ پوسیده ی مستاصل
چند قطره آب خاکی چرک رنگ
چند دوراهی بیابانی بی انتها
پاییز خوب من
باز آرام
رسیده است .

Friday, September 08, 2006

 

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن
باده ی خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو
خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همگی تراستم مست می وفاستم
با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
ای دل پاره پاره‌ام دیدن اوست چاره‌ام
اوست پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن
ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو
گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن
نفخ نفخت کرده‌ای در همه دردمیده‌ای
چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن
باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو
باده ی چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن
باده ی عام از برون باده ی عارف از درون
بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن
از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو
چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن

پای نوشت : مست که می شوم , نشان گر موس کمی تند تر حرکت می کند , عقربه ها بسیار کند تر . مست که می شوم , وبلاگ های مرده به چشمانم کشیده می شوند , خاطره های زنده . مست که می شوم , بیشتر شعر می خوانم , هیچ حرف نمی زنم . مست که می شوم . . . آخ , مست که می شوم . . .

Monday, September 04, 2006

 تولدی دیگر

. . . یک بطر شراب سفید فرانسوا دولاک , چند پاره هلو ی سرخ که برای خودم قطعه کرده ام , و دوستم که در اتاق دیگر خوابیده است یا می نویسد . شراب سفید , که تنها سر الکل نوش قهاری مثل من را گرم می کند , هلوی سرخ که دهانم را کمی شیرین تر می کند , و دوستم . . .
چند روز بیشتر نمانده است . تنهاییم چند ساله می شود ؟ باید فکر کنم . . .